نمـــــــــاز تــــــــــــــــــــراویح

ترجمه کتاب (صلاة التراویح) شیخ آلبانی رحمه الله

نمـــــــــاز تــــــــــــــــــــراویح

ترجمه کتاب (صلاة التراویح) شیخ آلبانی رحمه الله

عدم ثبوت بیست رکعت از عمر فاروق

صلاة التراویح (1۳)    

عدم ثبوت بیست رکعت از عمر رضی الله عنه

و بررسی روایت ها 

تعارض روایت صحیح یازده رکعت با آنچه عبدالرزاق با سند دیگری از محمد بن یوسف با الفاظ «احدی و عشرون»(۱)(بیست و یک رکعت) روایت نموده است، درست نیست، زیرا اشتباه روایت عبدالرزاق به دو علت، آشکار است:

1ـ با روایت گذشته ی راویان ثقه که با الفاظ یازده رکعت آمده، مخالف است.

2ـ عبدالرزاق در روایتش با این الفاظ تنها است.

اگر راوی بین او و محمد بن یوسف بی ایراد باشد، پس عیب از خود عبدالرزاق است، زیرا با وجودی که ایشان ثقه، حافظ، و مصنف مشهوری است اما در آخر عمر کور شده است، و حافظه اش تغییر کرده و اختلال حواس پیدا کرده است، چنان که حافظ ابن حجر در «التقریب» این را متذکر شده است. بدین سبب حافظ ابوعمر ابن الصلاح، عبدالرزاق را در لیست کسانی ذکر نموده است که در آخر عمر دچار اختلال حواس شده اند و در «مقدمه علوم الحدیث»(۲)گفته است: احمد بن حنبل گفته: عبدالرزاق در آخر عمرش کور شده بود و چون دیگران به او تلقین می کردند، او می پذیرفت، لذا روایات کسی که بعد از کوری اش از وی روایت می کند اعتباری ندارد. امام نسائی گفته است: کسانی که در آخر عمرش از او حدیث نوشته اند خالی از اشکال نیستند. در «مقدمه علوم الحدیث»(۳)نیز آمده است: حکم افرادی که اختلال حواس پیدا کرده اند این است: کسی که قبل از اختلال حواس از آنها روایت نماید حدیثش مورد قبول است، و اگر بعد از اختلال حواس روایت نماید و یا امر مشکل باشد و معلوم نشود قبل از اختلال حواس روایت نموده است و یا بعد از آن، روایتش مورد قبول نیست.

باید گفت: این روایت عبدالرزاق از قسم سوم است؛ یعنی معلوم نیست که پیش از اختلال حواس روایت نموده است و یا پس از آن، بنابراین مورد قبول نیست. این حکم در صورتی است که از شاذ بودن و مخالفت با ثقات محفوظ باشد، چه رسد که شاذ و مخالف با ثقات نیز باشد.

اگر گفته شود: فریابی در «الصیام»(۴)و بیهقی در «السنن»(۵)از طریق یزید بن خصیفه از سائب بن یزید رضی الله عنه روایت نموده اند که در زمان عمر بن خطاب رضی الله عنه درماه رمضان بیست رکعت می خوانده اند، راوی می گوید که صدها آیه می خواندند، و در زمان عثمان رضی الله عنه از خستگی طول قیام برعصاها تکیه می کردند!؟ باید در جواب گفت: لفظ (بیست) در این روایت دلیل اصلی کسانی است که قایل به مشروعیت بیست رکعت در نماز تراویح اند. ظاهراً سند این روایت صحیح به نظر می رسد و بدین سبب بعضی آن را صحیح دانسته اند، لیکن در این روایت یک علت و حتی علل مختلفی وجود دارد که مانع تصحیح آن می گردد و آن را ضعیف و منکر قرار می دهد؛ از این قرار که:

اولاً: ابن خصیفه؛ راوی حدیث؛ گرچه ثقه است ولی امام احمد در یک روایت گفته: حدیثش ناشناخته است. بنابه همین علت ذهبی او را در المیزان(۶)آورده است. در این قول امام احمد اشاره ای است که ابن خصیفه گاهی در بعضی روایات تنهااست وثقات آنها راروایت نمی کنند.(۷)این نوع راویان اگر در روایتشان با راوی حافظ تر از خود مخالفت نمایند، روایتشان مورد قبول قرار نمی گیرد، و آن که در علوم حدیث مقرر است این نوع روایت شاذ می شود. روایت عبدالرزاق از این قبیل یعنی شاذ است، زیرا همان گونه که دیدید محور این حدیث بر سائب بن یزید می چرخد و از ایشان محمد بن یوسف و ابن خصیفه روایت می کنند، و در روایت تعداد رکعت ها با یکدیگر اختلاف دارند؛ محمد بن یوسف یازده و ابن خصیفه بیست را روایت نموده است. روایت محمد بن یوسف راجح تر است، زیرا وی از ابن خصیفه ثقه تر است.

حافظ ابن حجر درباره ی محمد بن یوسف گفته است: او ثقه و دارای حافظه ای قوی است، ولی درباره ی ابن خصیفه گفته: او فقط ثقه است. این نوع تفاوت ها به وقت تعارض، از اسباب ترجیح به حساب می آید. این مکته بر اهل خبره و حدیث شناسان مخفی نیست.

ثانیاً: ابن خصیفه در روایت تعداد رکعت ها دچار تناقض شده است؛ اسماعیل بن امیه می گوید: محمد بن یوسف؛ پسر خواهر سائب بن یزید به من چنین گفت: سپس همانند روایت یازده رکعتی مالک از ابن یوسف را روایت نموده، ابن امیه می گوید: گفتم: یا بیست و یک؟ محمد بن یوسف گفت: آن را ابن خصیفه از سائب بن یزید روایت می کند. اسماعیل بن امیه می گوید: سپس دراین باره از ابن خصیفه پرسیدم، او گفت: گمان می کنم که سائب بیست و یک گفته است. سند این روایت صحیح است. روایت (بیست و یک رکعت) بر خلاف روایت بیست رکعت آمده است و جمله ی «گمان می کنم» که در این روایت آمده است دلیلی بر تناقض و شک ابن خصیفه در روایت تعداد رکعت هاست، زیرا بنا بر گمان و نه یقین، روایت کرده است. شاید خوب حفظ نکرده باشد. تنها همین مطلب بر بی اعتبار کردن این روایت و دلیل نبودنش کافی است. علاوه بر این ها دلیلی دیگر بر بی اعتباری این روایت از درجه ی استدلال که همان مخالفت با راوی حافظ تر باشد، نیز وجود دارد. چنان که در دلیل اولی ذکر شد و در دلیل بعدی نیز بر آن تأکید خواهیم نمود.

ثالثاً: چنان که پیش تر متذکر شدیم محمد بن یوسف، پسر خواهر سائب بن یزید است، وی بنابر قرابت و خویشاوندی که با سائب دارد از روایت او آگاه تر بوده و روایتش را بهتر حفظ کرده است، پس آنچه که در تعداد رکعت ها ذکر نموده، بهتر است از آنچه که مخالفش که ابن خصیفه روایت کرده است روایت محمد بن یوسف را روایت گذشته ی عایشه رضی الله عنها که در آن آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بیش از یازده رکعت نمی خوانده است، تأیید می نماید. پس تفسیر عمل عمر رضی الله عنه بر آنچه که موافق با سنت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم باشد بهتر و اولی تر است از تفسیر آن بر آنچه که مخالفت سنت باشد. این به فضل و کرم خداوند واضح و آشکار است.

مانند این روایت ضعیف است آنچه ابن عبدالبر ذکر نموده است: حارث بن عبدالرحمن ابن ابی ذباب از سائب بن یزید روایت کرده که نماز تراویح و نماز شب در زمان عمر س بیست و سه رکعت بوده است(۸)باید گفت: سند این روایت ضعیف است، زیرا ابن ابی ذباب از نظر حافظه ضعیف است. ابن ابی حاتم در (الجرج والتعدیل)(۹) گفته است: پدرم گفت: در اوردی احادیث منکری را از او روایت می نماید. او بسیار قوی نیست ولی احادیثش نوشته می شود. ابوزرعه می گوید: فردی است که اشکالی ندارد.

باید گفت: «چنان که در «التهذیب» ابن حجر نیز آمده، بدین سبب امام مالک بر او اعتماد نمی کرد، و ابن حجر در التقریب گفته: راستگو است ولی دچار توهم می شود».

باید گفت: چنین افرادی که بیم است توهم نموده باشند، روایتشان قبول نمی گردد، بویژه وقتی که با راویان ثقه و دارای قوت حافظه ای همانند محمد بن یوسف؛ پسر خواهر سائب که از او یازده رکعت روایت شده، مخالفت نمایند. کتاب ابن عبدالبر در دسترس ما نیست که به آن رجوع نموده و بنگریم که اگر سند تا او صحیح است، بقیه ی سند چگونه است.

مانند این روایت در ضعف، روایت یزید بن رومان می باشد که می فرماید: مردم در زمان عمر بن خطاب رضی الله عنه در رمضان بیست و سه رکعت می خواندند. (۱۰)

در «المعرفه» بعد از ذکر این روایت، در بیان ضعف آن چنین گفته که یزید بن رومان دوران عمر رضی الله عنه را در نیافته است. (۱۱)

نیز امام نووی در «المجموع»(۱۲) او را ضعیف دانسته و گفته است: بیهقی این را روایت نموده، ولی مرسل است، زیرا یزید بن رومان دوران عمر رضی الله عنه را درنیافته است. علامه عینی نیز د رعمده القاری شرح بخاری(۱۳) این روایت را ضعیف دانسته و گفته است سند آن منقطع می باشد. پس معلوم شد که این روایت ضعیف است، زیرا د رمیان ابن رومان و عمر رضی الله عنه انقطاع وجود دارد و نمی توان حجت قرار داد، بویژه با روایت صحیحی که از دستور عمر رضی الله عنه به یازده رکعت حکایت دارد مخالف است.

مانند این روایت در ضعف، روایتی است که ابن ابی شیبه در «المصنف» (۱۴)از وکیع از مالک از یحیی بن سعید روایت نموده است که عمر بن خطاب س به فردی دستور داد برای مردم بیست رکعت نماز بخواند. این روایت نیز منقطع است، علامه مبارکپوری درتحفه الاحوذی(۱۵)می گوید: نیموی در آثار السنن گفته: راویان این حدیث ثقه اند، ولی یحیی بن سعید الانصاری زمان عمر رضی الله عنه را در نیافته است.

باید گفت حقیقت همان است که علامه نیموی گفته است؛ این روایت منقطع است و صلاحیت استدلال ندارد. با وجودی که این روایت، مخالفت آن روایتی است که با سند صحیح ازعمر رضی الله عنه ثابت شده است؛ عمر رضی الله عنه به ابی بن کعب و تمیم داری رضی الله عنهما دستور داد برای مردم یازده رکعت نماز بخواند. و نیز با حدیث صحیحی که از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در این باره ثابت است، مخالف می باشد.



 (۱) فتح الباری 4/204.

 (۲) مقدمه علوم الحدیث، صفحه ی 407.

(۳) مقدمه علوم الحدیث، صفحه ی 391.

 (۴) الصیام 76/1.

 (۵) السنن 2/496. حافظ ابن حجر در فتح الباری 4/204، اشتباهی این را به مالک نسبت داده است.

(۶) واضح است که ذهبی نام افرادی را در المیزان می آورد که مشکل دارند.

(۷) کتاب الرفع والتکمیل فی الجرح والتعدیل نوشته ی ابوالحسنات لکنوی، صفحه ی 14 و 15 را ملاحظه فرمایید.

(۸) عمده القاری 5/357.

 (۹) الجرج والتعدیل 1/2/80.

(۱۰) این روایت را امام مالک 1/138 و از ایشان فریابی 76/1 و همچنین بیهقی در السنن 2/496 روایت نموده اند.

(۱۱) حافظ زیلعی در نصب الرایه 2/154 نیز ایشان را تأیید نموده.

 (۱۲) المجموع 4/33. 

 (۱۳) عمده القاری 5/357.

 (۱۴) المصنف 2/89/2.

 (۱۵) تحفه الاحوذی 2/85.


دستور عمر به خواندن یازده رکعت

صلاة التراویح (1۲)  

 

دستور عمر رضی الله عنه به خواندن یازده رکعت 

دستور عمر رضی الله عنه به خواندن یازده رکعت را امام مالک در الموطا از محمد بن یوسف از سائب بن یزید رضی الله عنه چنین روایت نموده است: عمر بن خطاب رضی الله عنه به ابی بن کعب و تمیم داری رضی الله عنهما دستور داد برای مردم یازده رکعت نماز تراویح بخوانند. او می گوید: امام سوره های صد آیه ای می خواند که ما به سبب قیام طولانی به عصاهایمان تکیه می کردیم، و هنگام روشنی صبح از نماز باز می گشتیم.(۱) سند این روایت کاملاً صحیح است، زیرا محمد بن یوسف، استاد امام مالک، به اتفاق علما ثقه مورد اعتماد است. بخاری و مسلم از وی روایت نموده اند و سائب بن یزیدرضی الله عنه صحابی است که در کوچکی با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حج نموده است. (۲)

امام مالک روایت یحیی بن سعید القطان را در یازده رکعت که ابن ابی شیبه(۳) آن را در المصنف به طریق «متابعه» آورده است. نیز روایت اسماعیل بن امیه، اسامه بن زید و محمد بن اسحاق که نیشابوری آن ها را ذکر نموده و همچنین روایت اسماعیل بن جعفر مدنی که ابن خزیمه در ادامه ی روایت علی بن حجر ذکر نموده است. (۴)تمام آنها از محمد بن یوسف یازده رکعت را روایت نموده اند، به جز ابن اسحاق که سیزده رکعت گفته است.

ابن نصر نیز آن را در «قیام اللیل»(۵) همین گونه روایت کرده و افزوده است که ابن اسحاق می گوید: آنچه من درباره ی تعداد رکعت های نماز شب رمضان شنیده ام، نزد من ثابت تر و مناسب تر از حدیث سائب است، زیرا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم سیزده رکعت نماز شب می خوانده است.

باید گفت: ابن اسحاق در ذکر عدد سیزده منفرد است، ولی با روایات دیگری که از طریق عایشه رضی الله عنها در نماز شب رمضان از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده، موافق است. و پیش تر گفتیم که در آنها دو رکعت صبح (یا دو رکعت سنت عشا) نیز داخل است.(۶) پس می توان روایت ابن اسحاق را بر آن تفسیر نمود تا با روایت دیگر راویان موافق گردد. از بیانات گذشته واضح گردید که گفته ی ابن عبدالبر که می گوید: من کسی دیگر به جز مالک را سراغ ندارم که عدد یازده را روایت کرده باشد، اشتباهی واضح و آشکار است. علامه مبارکپوری در تحفه الاحوذی(۷)گفته است: گفته ی ابن عبدالبر توهمی باطل است.

بدین سبب علامه زرقانی در شرح موطا(۸) قول ابن عبدالبر را چنین رد نموده است: آن گونه که وی می گوید، نیست، بلکه سعید بن منصور با سندی دیگر از محمد بن یوسف همانند امام مالک یازده رکعت را روایت نموده است.

آری سند آن نیز کاملاً صحیح است، چنان که علامه سیوطی در المصابیح گفته است: همین تنها برای رد قول ابن عبدالبر کافی است.

چه طور نه؟ در حالی که روایات و متابعات دیگری نیز وجود دارد، و من کسی را سراغ ندارم که قبل از من آنها را چنین جمع نموده باشد. بنده برای این موفقیت خداوند را سپاس گزارم.



 (۱) این روایت را امام مالک در الموطا 1/137 شماره ی 248 روایت نموده است.

 (۲) این روایت از طریق امام مالک، ابوبکر نیشابوری در الفوائد 135/1 و علامه فریابی 75/2ـ 76/1 و بیهقی در سنن کبرا 1/496 روایت نموده اند.

 (۳) المصنف 2/89/2.

 (۴) ابن خزیمه 4/186/1.

 (۵) قیام اللیل صفحه ی 91.

(۶) چنانچه در یکی از حاشیه ها صفحات پیش گذشت.

(۷) تحفه الاحوذی 2/74.

] (۸) شرح زرقانی بر موطا 1/25.

عمر سنت جماعت در تراویح را احیا کرد

صلاة التراویح (11) 

 

عمر فاروق رضی الله عنه سنت جماعت در تراویح  

را احیا کرد و به خواندن یازده رکعت دستور داد 

پیش تر متذکر شدیم که مردم بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نماز تراویح را در مسجد به صورت پراکنده گزارده و به امام های گوناگون اقتدا می کردند در زمان خلافت ابوبکر رضی الله عنه و اوایل خلافت عمر رضی الله عنه نیز بر این منوال بود، تا اینکه عمر رضی الله عنه آنها را پشت سر یک امام جمع نمود. عبدالرحمن بن عبدالقاری می گوید: «در شبی از رمضان با عمر بن خطاب رضی الله عنه به مسجد رفتم، مردم به طور پراکنده و متفرق مشغول نماز بودند، فردی تنها نماز می خواند و دیگری برای گروهی امامت می داد. عمر رضی الله عنه گفت: به خدا قسم! به گمانم اگر همه را پشت سر یک امام جمع کنم بهتر خواهد بود، سپس شب دیگری با عمر رضی الله عنه به مسجد رفتم در حال یکه مردم پشت سر امامشان نماز می خواندند، عمر گفت: این بدعت نیکی است، ولی نمازی که نمی خوانند و می خوابند بهتر است از نمازی که می خوانند، (1)منظورش نماز آخر شب (تهجد) بود، زیرا مردم اول شب تراویح می خواندند». (2)

باید دانست در میان متأخرین از این قول عمر رضی الله عنه «نعمت البدعه هذه» (این بدعت خوبی است) استدلال به دو چیز شایع است:

1ـ جماعت در نماز تراویح بدعتی است که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نبوده است، و این اشتباه بزرگی است. ما بنابر واضح بودن مطلب سخن را به درازا نمی کشانیم. در ابطال این سخن همان احادیث گذشته که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در سه شب از رمضان با جماعت تراویح خوانده است کافی است، و ترک آن تنها برای ترس از فرض شدن بودن است.

2ـ بعضی از بدعت ها قابل ستایش اند، و با این، عمومیت قول پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم «کل بدعة ضلالة» (هر بدعتی گمراهی است) و احادیث دیگری از این نوع را تخصیص داده اند. این استدلال نیز باطل است و حدیث «کل بدعة ضلالة» همچنان بر عمومیتش باقی است. چنانچه ان شاء الله تعالی در کتابچه ی خاصی که درباره ی بدعت به معنای شرعی را اراده نداشته است که همان به وجود آوردن چیز جدیدی است که قبلاً در دین نبوده است، زیرا برایتان واضح گشت که عمر رضی الله عنه نه تنها چیز جدیدی را در دین به وجود نیاورد، بلکه از بدعت یکی از معانی لغوی آن است، یعنی اظهار نمودن چیز جدیدی که قبلاً معروف و مشهور نبوده است. شکی نیست که تراویح با جماعت پشت سر یک امام ـ چنانکه قبلاً نیز بیان شد ـ در زمان خلافت ابوبکر رضی الله عنه و اوایل خلافت عمر رضی الله عنه رایج نبوده است، که از این لحاظ چیز جدیدی است، ولی از لحاظ مطابقت با عمل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، سنت است و بدعت نیست. بدین سبب است که عمر س آن را به نیکی توصیف نمود.

علمای محقق نیز در توضیح قول عمر رضی الله عنه همین مطلب را یادآور شده اند: علامه عبدالوهاب سبکی در «اشراق المصابیح فی صلاه التراویح»(3)به نقل از الفتاوی می گوید: ابن عبدالبر گفته است: عمر رضی الله عنه چیز جدیدی به جز سنت و مورد پسند پیامبر را رواج نداده است. چیزی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را از مداومت بر آن بازداشت، همان ترس از فرض شدن بر امت بوده است، نه غیر آن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نسبت به مؤمنین مهربان و نرم دل بود. ولی چون عمر رضی الله عنه از گفته ی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در فرایض سرپیچی نمی کرد در سال چهارده هجری، جماعت پشت سر یک امام در نماز تراویح را احیا و به مردم دستور برپایی آن را داد. این چیزی است که خداوند در ذخیره ی اعمال ثبت و جزو فضایلش گردانیده است. این الهام نصیب ابوبکر س نگردید، گرچه در مجموع ایشان از عمر رضی الله عنه بهتر و در امور خیر پیش گام تر بود. هر یک از شیخین فضایل منحصر به فرد خویش را داراست که رفیقش از آن عاری است.

علامه سبکی می گوید: اگر نماز تراویح مطلوب نبود، می بایست همانند نماز رغایب در شب نیمه ی شعبان و نماز شب اولین جمعه ی رجب، بدعت سیئه قلمداد می شد، و بطلان و انکار نماز تراویح جزو بدبهیات دینی می بود. علامه ابن حجر هیتمی در فتاوایش چنین می گوید: اخراج یهودیان  و مسیحیان از جزیره العرب و جنگ با ترکان، چون به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم صورت گرفته است، بدعت نمی باشد، گرچه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم صورت نگرفته اند. منظور از گفته ی عمر رضی الله عنه درباره ی نماز تراویح «نعمت البدعة هذه»، بدعت لغوی است، یعنی اظهار کاری که معروف و مشهور نبوده است. کلمه ی بدعت در جاهای متعددی به این معنا به کار رفته است، چنانچه در قرآن آمده: «قل ما کنت بدعاً من الرسل» [احقاف/9]. (بگو: در امر رسالت، بی سابقه نبوده ام).

علمایی که بدعت را به بد و نیک تقسیم نموده اند، مقصودشان همان بدعت لغوی است، و کسانی که هر بدعتی را گمراهی قرار داده اند، مقصودشان، بدعت شرعی و اصطلاحی می باشد. آیا نمی بینید که صحابه رضی الله عنهم و پیروان واقعی شان، اذان برای غیر نمازهای پنجگانه مانند عیدین را انکار می کنند، گرچه از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در این باره ممانعتی نیامده است. واستلام دو رکعن شامی و نماز بعد از سعی بین صفا و مروه را قیاس بر طواف ثابت ننموده و مکروه دانسته اند.

لذا ترک هر عملی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با وجود تقاضا و زمینه، انجام نداده باشد، سنت و انجام آن بدعت سیئه و گناه می باشد. این که ما تقاضا و زمینه را ذکر می کنیم تا اخراج یهودیان از جزیره العرب و جمع آوری قرآن و نیز آنچه را که پیامبر ص بنا بر وجود علت و مانع ترک کرده است، همانند جماعت در تراویح، از معنای بدعت بیرون شود، زیرا عدم وجود ذملانع در تقاضای کامل داخل می شود.(4)



 (1) ابن حجر می گوید: این تصریحی است از عمر بن خطاب س به اینکه نماز آخر شب بهتر از نماز اول شب است. ولی در این قول عمر س اشاره ای است به اینکه نماز شب به تنهایی خواندن بهتر از نماز با جماعت است، ولی بنده (آلبانی) می گویم که با جماعت خواندن بهتر از انفرادی خواندن در آخر شب می باشد. چنانچه توضیح آن در صفحات پیشین گذشت.

(2) این روایت را امام مالک در الموطا 1/136ـ 137 و از ایشان بخاری 4/203 و فریابی 73/2 ـ 74/1ـ2 روایت نموده اند. ابن ابی شیبه نیز 2/91/1 همانند این روایت به جز جمله ی (نعمت البدعة هذه) را روایت نموده است. و ابن سعد 5/42 و فریابی با  سند دیگری 74/2 با لفظ (ان کانت هذه بدعة لنعمت البدعة) یعنی اگر بدعت این باشد پس بدعت خوبی است، روایت نموده اند. راویان سند آن به جز نوفل بن ایاس ثقه اند، درباره ی ایشان حافظ در التقریب می گوید: «مقبول» یعنی هنگامی که راوی دیگری نیز همانند شان روایت نماید مورد قبول است. ورنه حدیثش بی اعتبار است، چنانکه ایشان در المقدمه نیز درباره وی چنین گفته است.

 (3) اشراق المصابیح فی صلاة التراویح 1/168.

 (4) الابداع فی مضار الابتداع صفحه ی 22ـ 24.

احتیاط در پیروی از سنت است

                   صلاة التراویح (۱۰)   

                احتیاط در پیروی از سنت است  

هر چند درباره ی جواز افزودن بر یازده رکعت یا عدم آن سخن گفته شود، گمان نمی کنم هیچ مسلمانی پس از مباحث گذشته، در گفتن این نکته درنگ کند: که عددی که از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ثابت شده است بهتر از افزودن بر آن است، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با صراحت فرموده: «خیر الهدی هدی محمد»(۱)(بهترین روش، روش محمد صلی الله علیه و آله وسلم می باشد).

امروزه چه چیز جلوگیری مسلمانان است که بدین سنت محمدی عمل کنند و افزون آن را ترک نمایند!؟ گرچه از باب «دع ما یریبک الی ما لا یریبک» (آنچه تو را به شک می اندازد رها کن و آنچه باعث شک تو نمی شود بگیر) هم باشد. بویژه افرادی که بیست رکعت تراویح می خوانند اما بنابر سرعت زیادی که دارند نماز را به نحو احسن انجام نمی دهند، تا جایی که می توان گفت بنابر رعایت نکردن آرامش که از ارکان نماز است، مطلقاً نمازشان درست نیست. چنانچه در این باره در بخش هشتم بحث خواهیم نمود.

اگر آنان همان رکعت هایی را که در سنت آمده (یازده رکعت) در همان مدتی بخوانند که بیست رکعت می خوانند نمازشان به اتفاق علما صحیح و قبول خواهد بود.

این مطلب را حدیث جابر نیز تأیید می نماید که می فرماید: از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم پرسیده شد: کدام نماز بهتر است؟ فرمود: نمازی که قیامش طولانی تر باشد.

پس ای مسلمان ها! سنت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را با دندان هایتان محکم بگیرید، زیرا بهترین روش، راه محمد صلی الله علیه و آله وسلم می باشد.



(1) این حدیث را امام مسلم روایت نموده است.

موضعگیری ما نسبت به مخالفین

                   صلاة التراویح (۹)  

               موضعگیری ما نسبت به مخالفین  

                 در این مسئله و دیگرمسائل 

چون این را فهمیدید، هرگز کسی گمان نکند چون ما اکتفا بر یازده رکعت تراویح را برگزیده ایم و افزودن بر آن را جایز ندانستیم پس آن دسته از علمای گذشته و یا آینده را که چنین عقیده و نظریه ای ندارند، گمراه و اهل بدعت می دانیم ـ چنان که برخی گمان کرده اند و این را دستاویزی برای عیب جویی از ما قرار داده اند.(۱)وچنین توهم نموده اند که چون ما می گوییم فلان کار ناجایز و یا بدعت است، بنابراین هر کس قایل به جواز و یا استحباب آن باشد گمراه و اهل بدعت است! خیر، هرگز چنین نیست، این خیال باطل و نهایت نادانی است، زیرا بدعتی که صاحبش مورد نکوهش قرار می گیرد و احادیث رد بدعت بر آن صادق می آید همان روش اختراعی در دین است که مشابه شریعت بوده و به نیت مبالغه در عبادت و بندگی اختراع و ایجاد شده باشد.»(۲)

آری! کسی که بدعتی را به قصد مبالغه در بندگی به وجود آورد، در حالی که می داند در شرع وجود ندارد، بر آن فرد احادیث رد بدعت صادق است. اما فردی که بدون علم و بدون قصد مبالغه در عبادت کاری را انجام دهد که در شرع نیست هرگز احادیث رد بدعت شامل حال او نخواهد گردید. هدف این احادیث آن بدعت گذرانی اند که سر راه نشر و ترویج سنّت ایستاده و هر بدعتی را بدون علم، بصیرت و دلیل و حتی بدون تقلید از اهل علم و دانش، و بنا به پیروی از خواهش های نفسانی و خشنودگی مردم عوام، نیک می شمارند. پناه بر خدا که کسی از علمایی که در علم، صداقت، صلاح و اخلاص شهره آفاق بوده اند، به خصوص ائمه ی اربعه رضی الله عنهم چنین باشد! یقین داریم که آنان هرگز بدعتی را به قصد مبالغه در عبادت خوب ندانسته اند و از این عیب پیراسته بوده اند. چون خودشان از آن منع می کرده اند. در کتابچه ی جداگانه ای که در مورد بدعت خواهیم نوشت ان شاء الله تعالی ذکر خواهیم کرد.

آری! گاهی یکی از ائمه از نظر شرعی به خطا می رود، ولی وی ـ چنان که پیشتر نیز چند بار متذکر شدیم ـ مؤاخذه نمی شود، بلکه معاف بوده و مستحق اجر و ثواب خواهد بود. برای پژوهشگر و محقق واضح است بدعتی که انسان اشتباهی بدان دچار می شود و بدون هیچ شک و تردیدی بخشوده خواهد شد و مستحق اجر و ثواب خواهد گشت، زیرا خطا، اجتهادی بوده است. عالمان در این شکی ندارند که فرقی نیست میان عالمی که دچار بدعت می گردد به گمان اینکه سنت است و میان عالمی که دچار حرام می گردد به گمان اینکه حلال است. تمام این خطاها ـ چنان که دانستید ـ قابل بخشایش بوده و مستحق اجر است. لذا می بینیم در برخی مسائل، با وجودی که علما اختلاف شدید دارند، ولی یکدیگر را به گمراهی و اهل بدعت متهم نمی کنند. در توضیح این مطلب مثالی را متذکر می شوم:

از زمان صحابه تا به حال درباره ی کامل خواندن نماز در سفر اختلاف است؛ بعضی آن را جایز دانسته اند و بعضی دیگر آن را منع کرده و بدعت و خلاف سنت دانسته اند. اما مخالفین شان را بدعت گذار نامیده اند که به عنوان مثال ابن عمر رضی الله عنهما می گوید: نماز مسافر دو رکعتی است، کسی که با سنت مخالفت کند کافر است.(۳)با وجود این کسی را که بنا بر اجتهاد با این سنت مخالفت نموده است تکفیر نکرده و او راگمراه نخوانده است، بلکه بر عکس اگر پشت سر کسی که قایل به کامل خواندن نماز در سفر بوده اقتدا می کرد نمازش را کامل می خواند.

علامه سراج نیز با دو سند صحیح از وی روایت نموده است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، ابوبکر رضی الله عنه، عمررضی الله عنه، و عثمان رضی الله عنه در اوایل دوران خلافتش، در منی دو رکعت می خواندند، سپس عثمان رضی الله عنه در منی چهار رکعت می خواند. ابن عمر رضی الله عنهما که همراه آنها نماز می خواند چهار رکعت، و اگر تنها می خواند دو رکعت می گذارد.(۴)

این نکته قابل تأمل است که ابن عمر رضی الله عنهما با وجود باور بر خطای کسانی که با سنت ثابت مخالفت می نمایند ودر سفر نماز را کامل می خوانند، وادار شد آنان را گمراه و اهل بدعت بداند، حتی اگر پشت سر ایشان نماز می خواند، زیرا می دانست که عثمان س ـ نعوذ بالله ـ بنا بر خواهش های نفسانی نماز را کامل نمی خواند، بلکه بر اجتهادش چنین می کند.(۵)

آری، این همان میانه روی است که معتقدیم باید مسلمانان امروزی آن را برای حل اختلافات خود انتخاب نمایند، و هر کس آنچه را که حق، درست و موافق کتاب الله و سنت می داند اظهار نماید، به شرطی که کسانی را که بنا بر شبهه ای بدان معتقد نیستند گمراه واهل بدعت نداند، زیرا این، تنها راهی است دکه با آن اتحاد بین مسلمین و وحدت کلمه تحقق می یابد، و حق بدون اینکه چیزی از آن از بین برود، ظاهر می گردد.

بنابراین پراکندگی مسلمانان هنگام نماز و اقتدا به امام های متعدد؛ یکی حنفی و دیگر ی شافعی و ... را از اموری می دانیم که با عمل گذشتگان صالح ما که همیشه به یک امام اقتدا می کردند و ائمه ی گوناگون نداشتند مخالف است. آری دیدگاه ما در تمام مسائل اختلافی مسلمانان از این قرار است: اعلان حق به نحو احسن، روش خوب و گمراه ندانستن کسانی که بنا بر شبهه ای و نه پیروی از هواهای نفسانی با ما مخالف اند. این همان روشی است که آن را حدود بیست سال، یعنی از زمانی که خداوند به ما توفیق پیروی از سنت را عنایت نموده است اختیار نموده ایم. امیدواریم خداوند همین دیدگاه را نصیب کسانی گرداند که شتابزده و عجولانه مسلمانان را گمراه قرار می دهند، و این گفته را جزو مذهبشان می دانند که: «چون از مذهب ما سؤال گردد، گوییم: حق است و احتمال خطا دارد و چون از مذهب غیر ما سؤال شود گوییم خطا است و احتمال حق دارد». نیز کسانی که نظر شان این است: اقتدا به مخالفین مذهبی در نماز، مکروه و یا باطل است. بنابر همین علت ـ چنانکه دگذشت ـ در یک مسجد به امام های متعدد اقتدا می کنند، بویژه هنگام ادای وتر در ماه مبارک رمضان، زیرا بعضی بر این باورند که اگر امام پس از دو رکعت سلام دهد، یعنی وتر سه رکعتی را با دو سلام بخواند، جایز نیست، در حالی که این بهترین روش به ثبت رسیده از پیامبر است. چنانکه در پانوشت های پیشین گذشت و در فصل بخش هفتم نیز خواهد آمد. این است دیدگاه ما و گمان نمی کنم که هیچ عاقلی با ما در این مورد نزاعی داشته باشد. اما کسی که غیر این را به ما نسبت دهد ستم و تجاوز می کند، و خداوند به حسابش رسیده و از وی بازخواست خواهد نمود.

هدف ما از نشر و اشاعه ی سنت در این مسئله و ... واضح و آشکار است؛ رساندند سنت به مردم، زیرا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: «بلغوا عنی و لو آیه»(۶)(از من به دیگران برسانید گرچه یک آیه هم باشد). شاید با رسیدن سنت به آن ها، به درستی آن قانع شده و به آن عمل نمایند و سعادت و کامیابی دنیوی و اخروی نصیب شان بشود. و ان شاء الله دو چندان ثواب و اجر به ما خواهد رسید، زیرا رسول الله ص فرموده است: «من سن فی الاسلام سنة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیامة» (کسی که در اسلام روش نیکی را مرسوم دارد برایش ثواب آن، و ثواب کسی که تا قیامت بدان عمل کند می رسد). اما کسی که بنا به شبهه و نه پیروی از هوای نفسانی و پیروی از آبا و اجداد بدان قانع نشود، هیچ کس را بر او حق اعتراض نیست، به خصوص وقتی که بعضی از علمای بزرگ بدان قایل باشند، همانند همین مسئله ی مورد بحث. توفیق دهنده خداوند سبحان است.



  (۱)  کتابچه ی اول ما را از صفحه ی 11 تا 13 مطالعه نمایید.

 (۲) نگاه کنید به کتاب الابداع فی مضار الابتداع، صفحه ی 15.

 (۳) این روایت را سراج در سندش 21/122ـ 123 با دو سند صحیح از ابن عمر م روایت نموده است.

  (۴) امام بخاری 2/451ـ 452 همانند این روایت را از ابن مسعود روایت نموده و درآن آمده، چون این جریان عثمان بهاو رسید، انا لله و انا الیه راجعون گفت.

 (۵) همانگونه که ابوداود 1/308 از زهری روایت نموده که عثمان در منی نماز را کامل خواند، چون در آن سال اعراب صحرانشین زیاد بودند برای مردم چهار رکعت خوانده تا آنها را فهمانده و تعلیم دهد که نماز چهار رکعت است. راویان سند ثقه اند و لیکن سند منقطع است.

 (1) این حدیث را بخاری و مسلم روایت نموده اند.

سبب اختلاف علما در رکعات تراویح

                  صلاة التراویح (۸)  

 

                 سبب اصلی اختلاف علما  

             درباره ی تعداد رکعت های تراویح   

اگر گفته شود: قبول داریم که همه ی این ایرادها باطل اند و با روایت «یازده رکعتی» هم هیچ روایت صحیح دیگری مخالف نیست، پس علت اصلی اختلاف نظر علما درباره ی تعداد رکعت های تراویح چیست؟ در جواب باید گفت: آنچه برای ما در این مورد روشن است دو چیز باشد که سومی ندارد:

1ـ که احتمال قوی تر و بیشتر است، بی اطلاعی از روایتی است که درباره ی عدد «یازده» آمده است. به کسی که این روایت نرسیده است معذور است، زیرا خداوند به نقل از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم درباره ی قرآن می فرماید: «لأنذرک من به و من بلغ» (تا بیم دهم شما را و کسانی که این تبلیغ به آنها می رسد) و حتی یک اجر و ثواب نیز برده است، زیرا پیامبر ص می فرماید: «وقتی قاضی با تلاش و اجتهاد داوری نماید اگر به حق برسد دو اجر دارد و اگر با وجود تلاش و اجتهاد اشتباه کند، مستحق یک اجر و ثواب است». (۱)

2ـ آنان روایت را طوری فهمیده و تأویل کرده اند که بر ایشان لازم نباشد بر آن عدد توقف نموده و بیفزایند. همان گونه که بنابر برداشتی و بدون در نظر گرفتن صحت و سقم آن بر بعضی از علما پیش می آید، مانند این قول شافعی ها که می گویند: منظور عایشه که فرموده است: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در رمضان و غیر رمضان بیشتر از یازده رکعت نمی خوانده است، وتر می باشد.(۲) و یا مانند این نوع برداشت ها که هرگز بر دیگران لازم نیست به آن عمل نمایند، چون ضعف آن تأویل برای آنها به ثبوت رسیده است. به عنوان مثال بنگر به این تأویلی که از طرف شافعی ها نسبت به یازده رکعتی نقل و ضعف آن کاملاً مشخص شد. بویژه وقتی که بدانی که این را در جواب کسی گفت که از او پرسیده است: نماز پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دررمضان چگونه بوده است؟(۳)پس هویدا گشت نمازی که از آن سؤال شده بود، همه ی نماز شب است. بنابراین چگونه می توان تنها به «وتر» محدود کرد! این توجیه بیانگر این است که پیامبر دو نماز داشته است: یکی نماز شب که نمی دانیم چند رکعت بوده و دیگری نماز وتر که حداکثر یازده رکعت بوده است. این سخنی است که هیچ عالم آگاه به سنت آن را نمی گوید، احادیث فراوانی وجود دارد که نماز شب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از یازده رکعت بیشتر نبوده است. چنان که قبلاً مفصلاً بیان شد. آری این است نتیجه ی توجیه روایت برای تأیید مذهب.



 (۱) این دحدیث را بخاری و دیگر علما روایت نموده اند.

 (۲) این مطلب را علامه قسطلانی از شوافع 5/4 نقل نموده است.

 (۳) چنانکه قبلاً در بحث بیشتر نخواندن پیامبر از یازده رکعت گذشت.

ایرادها و پاسخ ها در باره یازده رکعت

صلاة التراویح (7) 

 

ایرادها و پاسخ ها در باره یازده رکعت تراویح 

از بحث های گذشته روشن شد که افزودن بر یازده رکعت در تراویح جایز نیست. برای بهره مندی بیشتر ایراداتی را ذکر می کنیم که برخی مطرح می کنند تا خواننده با پاسخ ها آشنا شود:

ایـــــــــــراد اول

ایراد علما در این باره، دلیلی بر عدم ثبوت تعداد معینی در رکعت های تراویح است. این روشن است که علما درباره ی تعداد رکعت های تراویح آرا مختلفی دارند، چنانکه بعداً ذکرش خواهد آمد. شاید کسی بگوید وجود این اختلاف، دلیلی بر عدم وجود روایت درباره ی رکعت های تراویح است، زیرا اگر روایت ثابتی وجود داشت اختلاف نظری به وجود نمی آمد. سیوطی در الحاوی (1)این ایراد را چنین بیان نموده است: «علما درباره ی تعداد رکعت های تراویح اختلاف نموده اند و اگر این کار از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ثابت می شد، همانند تعداد رکعت های وتر و سنت های روزانه پس در آن اختلاف نمی کردند.(2)

جـــــــــــــواب: این را می پذیریم که سبب بعضی از اختلافات، نبودن روایت است. اما جای بسی تعجب است که سیوطی چنین گفته ای را به عنوان قانون کلی بیان نموده است، زیرا از گفته ی سیوطی چنین استنباط می شود که اختلاف فقط یک سبب دارد، و آن نبودن روایت است، در حالی که واضح است که سبب بسیاری از مسائل اختلافی، نبودن روایت نیست، بلکه علت های دیگری است، همانند نرسیدن روایت به امامی که بر خلاف آن روایت اظهار نموده است، یا از طریق سندی به ایشان رسیده که حجت نبوده است، یا با سند صحیحی به ایشان رسیده ولی آن امام این حدیث را بر خلاف امام دیگری فهمیده است. افزون بر این که برای اختلافات، علل و اسباب دیگری نیز وجود دارد که علما آنها را بیان نموده اند. پس روشن شد که اختلافات فقط یک سبب ندارند بلکه ـ همان گونه که دیدید ـ دارای علل و اسباب زیادی می باشند. آیا نمی بینید در مسائل بسیاری، با وجود روایت های صحیح از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، باز هم اختلاف دارند. همان گونه که این موضوع نزد علمای فقه و حدیث واضح است برای این یک مثال بیان می نماییم؛ «بلند کردن دست ها در نماز هنگام رفتن به رکوع و بلند شدن از رکوع، تمام علما و مذاهب مختلف به جز احناف بر مشروعیت آن اتفاق نظر دارند، با وجود آنکه حدود بیست حدیث صحیح در این باره آمده است. در بعضی از این روایات آمده که ابوحمید ساعدی رضی الله عنه در حضور ده صحابی روش نماز رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را با بالا بردن دست ها بیان نمود، و چون فارغ شد ـ چنانچه در روایت بخاری آمده است ـ همه گفتند: راست می گویی، نماز رسول خدا ص چنین بوده است.

هنگامی که از امام ابوحنیفه ـ رحمه الله ـ درباره ی عمل نکردنش به احادیث رفع یدین سؤال شد، گفت: در این باره حدیث صحیحی از رسول الله ثابت نیست. این سخن را امام در ماجرای معروفی که بین او و یکی از محدثین رخ داد، گفته است. علمای احناف نیز در کتاب هایشان ذکر نموده اند. اگر از اسناد روایات مذکور که درباره ی رفع یدین آمده است امام ابوحنیفه رحمه الله باخبر بود محال بود که چنین حرفی بزند! این خود بزگترین دلیلی است که علت اختلاف در این مسئله، نبودن روایت یا عدم ثبوت آن نیست، بلکه سبب اختلاف، نرسیدن حدیث با سند صحیح به ایشان می باشد. چنانچه خود امام ابوحنیفه رحمه الله چنین فرموده است. (3)

این یکی از مثال های فراوان و مشهور نزد حدیث شناسان است.

آری! می گویم: همان گونه که اختلاف در مسئله ی رفع یدین و همانند آن بر نبودن روایت ثابت دلالت ندارد، اختلاف درباره ی تعداد رکعت های تراویح نیز بر این دلالت نمی کند که حدیث صحیحی در این موضوع وجود ندارد، زیرا در این باره حدیث صحیح موجود می باشد. پس هرگز جایز نیست که حدیث صحیح را بنابر وجود اختلاف در این موضوع رد کنیم، بلکه واجب است همیشه اختلافات را با ارجاع به قرآن و سنت از بین ببریم تا اینکه به این گفته ی خداوند عمل شود که:

(فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا ) [نساء/65].

«قسم به پروردگارت! هرگز مؤمن نمی گردند تا اینکه تو را حَکَم و داور قرار دهند در آن مسائلی که با هم اختلاف دارند، سپس از داوری تو در دل هایشان تنگنایی نیابند و کاملاً تسلیم گردند».

و نیز به این گفته ی خدا عمل گردد:

فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً )  [نساء/59].

«اگر درباره ی چیزی اختلاف نمودید، آن را به خدا و رسول ارجاع دهید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و نیک فرجام تر است». 

ایـــــــــــراد دوّم

افزودن بر روایت تا هنگامی که ممنوعیتی نباشد رواست.

شاید کسی بگوید: قبول داریم که ثابت شده پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم یازده رکعت تراویح خوانده است، و این نیز برای ما ثبات شده که حدیث بیست رکعت ضعیف است. لیکن مانعی در افزودن بر آن نمی بینیم، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از آن نهی ننموده است.(4)

(در جواب این ایراد) باید گفت: عبادات در اصل، توفیقی اند و بدون ثبوت از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ثابت نمی گردند، این یک اصل متفقه علیه میان علما است، که گمان نمی کنم هیچ عالم مسلمانی با آن مخالف باشد، زیرا اگر این اصل نبود، برای هر مسلمانی جایز بود بر رکعت های نمازهای سنت و حتی فرایض که تعداد آن ها از عمل مستمر و دایمی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ثابت است، نیز بیفزاید. تنها بدین گمان که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از افزودن بر آن ها منع نکرده است. بطلان این سخن آن اندازه روشن است که به درازا کشیدن بحث نیازی نیست، بویژه که در صفحات گذشته به تفصیل توضیح داده ایم که ممنوعیت افزودن بر نماز تراویح، بهتر و شایسته تر بوده است نسبت به افزایش سنت ها و فرایض. امیدوارم که این مطلب را به یاد داشته باشید.

ایـــــــــــــــراد سـوّم

تمسک جستن به روایت های عام و مطلق: بعضی به روایت های عام و مطلقی که بر زیاد خواندن نماز پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بدون رکعت های مشخص ترغیب می نماید، استناد می کنند همانند وقتی که ربیعه پسر کعب از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تقاضای همراهی در بهشت نمود، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «مرا با افزایش سجده ات یاری بده»(5) و یا مانند حدیث ابوهریره رضی الله عنه که می فرماید: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم به قیام در رمضان تشویق می نمود... و یا دیگر احادیثی که به طور مطلق و عام بر مشروعیت نماز به هر اندازه که نمازگزار بخواهد دلالت دارد. 

جـــــــــــــــواب

(در جواب این ایراد) باید گفت :

اولا: این نوع تمسک جستن و دلیل آوردن کاملاً واهی و بی اساس است، این ایراد نیز همانند ایراد گذشته از آن هایی است که ارزش بیان ندارد، زیرا عمل به مطلق ها و عام ها وقتی گنجایش دارد که شریعت آن ها را مقید نکرده باشد؛ اگر شریعت حکم مطلقی را مقید کرده باشد، واجب است بدان قید عمل گردد و نباید به مطلق بودن آن اکتفا کرد. وقتی مسئله ی مورد بحث ما یعنی نماز تراویح از نفل های مطلق نیست، و از نمازهایی است که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم آنرا مقید نموده است ـ چنانچه در اول این فصل گذشت ـ بنابراین رها کردن آن قید و تمسک جستن به روایت های مطلق جایز نیست. این گونه افراد مانند کسی اند که نماز می خواند، ولی با نماز پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که طبق احادیث صحیح، ثابت شده است از لحاظ کمی و کیفی مخالفت می کند و گفته ی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم «صلوا کما رأیتمونی اصلی» (یعنی نماز بگزارید همان گونه که دیدید من نماز می گزارم) را فراموش کرده است، و از این گونه احادیث مطلق دلیل می آورد.

یا مانند کسی اند که نماز ظهر را پنج رکعت و سنت صبح را چهار رکعت می خواند و یا همانند فردی که در هر رکعت، دو رکوع و چندین سجده می نماید. اشتباه این نوع اعمال بر هیچ عاقلی پوشیده نیست. بدین سبب علامه علی محفوظ در الابداع(6) بعد از نقل اقوال علمای مذاهب اربعه (رحمهم الله) در این باره که اگر چیزی را پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با وجود زمینه و تقاضای عمل، ترک کند، آن ترک سنت است و انجام آن بدعت سیئه است، می گوید: دانستی که استناد به روایت های عام و چشم پوشی از بیانات عملی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و ترک آن ها، پیروی از متشابهاتی به حساب می آید که خداوند نهی نموده است. اگر بر روایت های عام و مطلق اعتماد کنیم و از بیانات و قیدها صرف نظر نماییم، همانا درب بزرگی از بدعت باز خواهد شد که بستن آن ممکن نباشد، و بدعت گرایی در دین حد و مرزی نداشته باشد. علاوه بر آنچه گذشت چند مثال در این باره بیان می دارم؛ اول حدیثی که طبرانی روایت کرده: «الصلاه خیر موضوع» (بهترین چیزی که جعل می شود نماز است)، اگر به عمومیت این حدیث استناد نماییم، چگونه می توان گفت که نماز رغایب بدعت سیئه است؟! و چگونه نماز شعبان بدعت سیئه می گردد، در حالی که در عمومیت این حدیث داخل می شوند؟! چنانچه خواهد آمد علما در بدعت سیئه بودن این دو تصریح نموده اند.

ثانــــــیا: خداوند می فرماید: âوَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ  á [فصلت: 33].

(گفته ی چه کسی بهتر است از کسی که به سوی خدا دعوت نماید و عمل نیک انجام دهد) و این گفته ی خداوند که می فرماید: â ..اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا á [احزاب/41]. (خداوند را بسیار یاد کنید)، اگر فردی بگوید: اذان برای نماز عیدین، خورشید گرفتگی، ماه گرفتگی و تراویح مستحب است، و ما بگوییم: چگونه؟ در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم انجام نداده و به انجامش نیز دستور نداده است، حتی در طول زندگی مبارکشان آن را ترک نموده است؟! و او در جواب بگوید: مؤذن دعوتگر به سوی خدا و ذاکر او است، چگونه می توان برایش دلیل آورد و چگونه می توان بدعتش را باطل نمود!؟

ثالــــــثا: خداوند متعال می فرماید: «ان الله و ملئکته یصلون علی النبی» اگر عمل به عام صحیح بود، به یقین درست بود که با درود و سلام فرستادن برپیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در قیام، رکوع، حالت اعتدال، سجود و دیگر جاهای نماز که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در آن ها دستور خواندن درود را نداده است، نزدیکی به خدا حاصل شود! شما بگویید چه کسی چنین تقربی را جایز می داند؟ چگونه چنین نمازی با چنین صفتی، عبادتی معتبر محسوب می شود؟ و چگونه چنین کاری صورت خواهد گرفت در حالی که در روایت بخاری آمده: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرموده: «صلوا کما رأیتمونی أصلی» 

(7) (نماز بگزارید همان گونه که دیدید من نماز می گزارم).

رابـــــعا: در حدیثی صحیح آمده است: زمینی که به وسیله ی آب باران و یا چشمه آبیاری می شود و یا دیمی باشد در آن زکات یک دهم (عشر) واجب است، و زمینی که با کشیدن آب از چاه آبیاری شود در آن نصف عشر یعنی یک بیستم واجب می گردد، اگر فردی عموم این حدیث را بگیرد، در تمام زراعت ها بدون نصاب معین زکات واجب می گردد و قائلین به نصاب معین در زراعت ها هیچ دلیلی بر عدم وجوب زکات به جز این اصل ندارند، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وقتی زمینه ی انجام کاری بود اما آن را انجام نمی داد، ترک آن سنت و انجام آن بدعت است. (8)



 (1) الحاوی 1/74.

(2) گرچه سیوطی این قول را یکی از علل رد حدیث ضعیف مذکور یعنی بیست رکعت تراویح ذکر نموده است، ولی در حقیقت از این لازم می آید حدیث صحیحی که از رسول خدا ص روایت شده تراویح یازده رکعت است خود سیوطی و دیگر علما تصحیحیش نموده اند. نیز رد شود بدین سبب این گفته ی سیوطی را در اینجا ذکر کردم و جوابش را بیان نمودم تا افراد بی علم فریبش را نخورند.

(3) باید گفت این دلیل که روایت فقیه به وقت تعارض بر روایت غیر فقیه ترجیح دارد بنابر دو دلیل بی اعتبار است 1ـ بین اثبات کننده و نفی کننده تعارضی نیست . 2ـ عدم اطلاع از احادیث فراوانی که درباره ی رفع یدین آمده استدلال شده است، احادیثی که حتی بعضی از خلفای راشدین همچون علی بن ابی طالب س از روایان آن می باشند، اما پس از مطلع شدن از این روایات صحیح، آن دلیل نیز بی ارزش می شود.

(4) از این مثالها می توان آنچه را که سیوطی قبلاً بیان نموده بود، یعنی تعداد رکعت های وتر و سنت های روزانه، متذکر شد؛ در این موضوع نیز با وجود نص اختلاف مشهوری وجود دارد: نزد شافعی ها حداقل رکعت وتر یک رکعت می باشد، چنانچه نووی در صفحه ی 14 المنهاج بیان نموده که درست هم هست، زیرا در این باره حدیث صحیحی از پیامبر ص آمده است. چنانچه بعداً خواهد آمد. ولی نزد احناف حداقل وتر سه رکعت می باشد. دیگر اینکه سنت قبل از ظهر نزد شوافع دو رکعت است که درست هم هست، ولی نزد احناف چهار رکعت است و هر یک از این دو نظریه از پیامبر ثابت است. چنانچه در پاورقی های صفحات گذشته ذکر شد روش جمع بین این دو خواهان این مطلب است که رسول خدا ص همیشه چهار رکعت نمی خواند، پس چهار رکعت، مستحب و دو رکعت، سنت است. این یک اختلاف مشهور است در میان علما، ولی نمی دانم که چگونه سیوطی این را برای مسائل متفق علیه مثال زده است.

(5) این حدیث را مسلم در صحیح خودش 2/52 و ابوعوانه در 2/181 روایت نموده اند.

 (6) الابداع فی مضار الابتدع، صفحه ی 25.

 (7) روایت از بخاری.

(8) تفصیل این مطلب در کتابچه ای به نام «البدعه» خواهد آمد و چکیده ی آن در صفحات 48 تا 51 کتابچه ای که در رد کتاب «التعقیب » شیخ حبش نوشته ام نیز آمده است.


بسنده نمودن پیامبر بر یازده رکعت تراویح

صلاة التروایح (6) 

 

بسنده نمودن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر یازده رکعت، دلیلی بر جایز نبودن بیش از آن است 

 

آنچه بیان شد بر ما واضح می گرداند که عمل رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم طبق حدیث صحیح، یازده رکعت در نماز شب بوده است. چون اندکی بیندیشیم روشن می گردد که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر این تعداد در طول زندگی، چه در رمضان و غیر آن، استمرار داشته و بر آن نیفزوده است.

اگر بیندیشیم که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در سنت های تکراری و دایمی، و غیر آن مانند نمازهای باران، خورشید گرفتگی عدد معینی را تعیین نموده است و نزد علما این دلیل قطعی است که افزودن بر آن جایز نیست،(1) پس همین گونه افزودن بر عدد سنت در رکعت های تراویح درست نیست، زیرا تراویح با نمازهای مذکور که پیامبر ص عدد معینی را در آنها الزامی نموده اند وجه مشترک دارد، و افزودن بر آن جایز نیست. هر کس مدعی فرق است دلیل بیاورد، حال که نمی تواند پس طبل پهلوانی نزد.

تراویح از نمازهایی نیست که مطلق باشد و نمازگزار بتواند به اختیار خود بر رکعت هایش بیفزاید.(2) بلکه آن گونه که شافعی ها می گویند این نماز سنت مؤکده است و با فرایض از نظر برگزاری با جماعت شباهت دارد. این نماز از نظر مشابهت مذکور و نیفزودن بر آن از دیگر سنت ها مستحق تر و اولی تر است. بدین سبب شافعی ها خواندن چهار رکعت در تراویح با یک سلام را جایز دانسته اند، چون به گمانشان در حدیث نیامده است.(3) و چنین دلیل آورده اند که تراویح با جماعت، به فرایض مشابهت دارد، پس ایجاد تغییر در آن بر خلاف آنچه وارد شده است، جایز نیست. (4)بنگر که چگونه از خواندن چهار رکعت با یک سلام را ممنوع دانسته اند، حال آنکه در هر دو (چهار رکعت با دو سلام و چهار رکعت با یک سلام) ثابت است، زیرا چهار رکعت با یک سلام نزد آنها عوض کردن حکمی است که در این باره آمده است. پس آیا ما حق نداریم که با همین دلیل افزودن بر یازده رکعت را ناجایز بدانیم، در عین حال که هرگز در سنت صحیح، ثابت نشده و اصلی ندارد؟ خدایا چنین است.

این ممنوعیت بهتر و مناسب تر است، آیا پند پذیری وجود دارد؟!

اگر فرض کنیم تراویح یک نقل مطلق است و شریعت عددی را مشخص نکرده است، باز هم جایز نیست به عددی معین و ثابت پای بند باشیم، چون این قانون در اصول ثابت است که: پای بندی به یک روش در عبادات که از پیامبر ص ثابت نشده است جایز نیست.

استاد ملا احمد رومی حنفی نویسنده ی (مجالس الابرار) چنین می گوید: «انجام نشدن یک عمل در صده ی نخست علت هایی دارد یا احتیاجی به آن نبوده، یا مانعی وجود داشته، یا متوجه نشده اند، یا تکاسل و سستی ای صورت گرفته، یا کراهتی احساس می شده و یا ناجایز بوده است؛ دو علت اولی در عبادات بدنی محض، منتفی می باشد، زیرا نیاز به تقرب به خدا از بین نمی رود، و بعد از ظهور اسلام برای آن مانعی وجود نداشته است. نسبت به پیامبر ص درست نیست بگوییم که ایشان متوجه نشده است و یا تنبلی و سستی کرده است، زیرا این بدترین گمانی است که باعث کفر می گردد. پس چاره ای جز این نیست که بگوییم آن یک عمل بد و ناجایز بوده است. نیز به کسانی که در عبادات بدنی محض روش جدیدی را اختراع نموده اند که در زمان صحابه رضی الله عنهم اجمعین نبوده باید گفت: اگر وجود صفت عبادت در یک فعل بدعت باعث شود، آن را بدعت حسنه بنامیم، هرگز در عبادات، بدعت مکروه یافت نمی شد، و هرگز فقها نماز رغایب با جماعت، انواع خوش صدایی در خطبه ها و اذان، تلاوت قرآن در رکوع، و خواندن اذکار با صدای بلند در پیشاپیش جنازه را جزو بدعت های سیئه به شمار نمی آوردند. در جواب کسانی که این ها را بدعت حسنه می دانند باید گفت: آنچه با دلایل شرعی، حسنه بودنش ثابت گردد یا بدعت نیست و حدیث «کل بدعه ضلاله» (هر بدعتی گمراهی است) و حدیث «کل عمل لیس علیه امرنا فهو رد» (هر عملی که طبق دستور ما نباشد مردود است) بر عمومیتشان باقی می مانند، و یا آن حکم از این حدیث عام، خاص شده است و عام خاص شده، در دیگر احکامی که خاص نشده باشند حجت است. هر کس درباره ی بدعت خویش ادعای تخصیص کند، باید دلیلی از قرآن، سنت و یا اجماع مجتهدان بیاورد که توان تخصیص دارد، نه اینکه نظر عوام و عرف و عادت اکثریت مردم را به عنوان دلیل ارائه نماید.

هر کس بدعتی قولی یا عملی را به وجود آورد که بخواهد با آن به خدا نزدیک شود مثل این است که مسئله ای در دین بدون مجوز الهی ایجاد نموده باشد. بنابراین روشن شد که هر روش و طریقه ی جدیدی در عبادات بدنی محض به جز بدعت سیئه چیز دیگری نیست».(5)



 (1) بدین سبب وقتی بخاری در کتاب صحیح خودش 3/45 فصلی به عنوان (باب الرکعتین قبل الظهر) ذکر نموده و در آن حدیثی از ابن عمر س روایت می نماید که رسول خدا ص قبل از ظهر دو رکعت می خوانده ، بعد از آن حدیث عایشه ک را آورده که پیامبر هیچ گاه چهار رکعت قبل از ظهر را ترک نمی کرده است، تا اینکه واضح گردد که دو رکعت قبل از ظهر آنقدر ضروری و الزامی نیست که افزودن بر آن جایز نباشد. مطلبی که ذکر شد حافظ ابن حجر در فتح الباری بیان نموده است، و از این گفته حافظ برداشت می شود که افزودن بر رکعت هایی که از عمل پیامبر ص به اثبات رسیده جایز نیست و رکعت های تراویح از این قبیل می باشد.

 (2) احمد بن حجر هیتمی در فقیه الفتاوی الکبری 1/193 می گوید، فرق بین نفل مطلق و غیر آن، این است که شارع بر آن عدد معینی را تعیین ننموده و به اختیار عبادتگزار سپرده است، بنده می گویم: همان گونه که از بیانات گذشته واضح گشت که شارع حکیم برای تراویح یازده رکعت معین نموده و از آن هرگز تجاوز ننموده است، ظاهر می گردد که عبادتگزار اختیار ندارد بر آن اضافه نماید.

 (3) با وجود اینکه در احادیث آمده و نووی به جواز آن تصریح نمودند، چنانچه که گذشت.

 (4) این مطلب را قسطلانی در شرح بخاری 3/4 و هیتمی در الفتاوی 1/193 از نووی نقل نموده اند.

 (5) این مطلب در کتاب الابداع فی مضار الابتداع شیخ علی محفوظ صفحه ی 21 و 22 آمده است. ناگفته نماند که کتاب بسیار مفیدی است و هر کس دوست دارد از حقیقت بدعت در دین با خبر گردد آن را مطالعه نماید.


حدیث بیست رکعت، بسیار ضعیف است

صلاة التراویح (۵)   

 

حدیث بیست رکعت، بسیار ضعیف است

و عمل به آن جایز نیست  

 

حافظ ابن حجر در فتح الباری(۱)در شرح حدیث اول (حدیث عایشه رضی الله عنها) می فرماید: سند حدیثی که ابن ابی شیبه از ابن عباس رضی الله عنه روایت نموده است مبنی بر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در رمضان، بیست رکعت تراویح و وتر می خوانده است، ضعیف است، و با حدیث عایشه رضی الله عنها که احوال شب پیامبر را از دیگران بهتر می داند در تعارض است. قبل از ایشان حافظ زیلعی در نصب الرایه (2)گفته اند که حدیث ابن عباس کاملاً ضعیف است.

آری این روایت ابن عباس مکاملاً ضعیف است، چنانکه سیوطی در «الحاوی للفتاوی»(3)بیان نموده و علت آنرا ابوشیبه؛ ابراهیم بن عثمان دانسته است که یکی از راویان این حدیث می باشد. حافظ ابن حجر در «التقریب» می گوید: حدیث ابوشیبه؛ ابراهیم ابن عثمان پذیرفته نمی شود. من منابع این حدیث را پیگیری نمودم و جز سند ایشان سند دیگری نیافتم. (4)طبرانی نیز می گوید: به جز از این طریق، از طریق دیگری از ابن عباس رضی الله عنه روایت نشده است. بیهقی می گوید: ابوشیبه در این حدیث منفرد و ضعیف می باشد. هیثمی در «المجمع»(5)گفته است: او ضعیف است. آری! به راستی وی کاملاً ضعیف است، چنانکه از سخن حافظ ابن حجر که گفته است: حدیث وی پذیرفته نمی شود، آشکار می گردد. ابن معین می گوید: ابوشیبه؛ ابراهیم بن عثمان؛ مورد اعتماد نیست. جوزرجانی می گوید: او ساقط و بی اعتبار است. و شعبه وی را در جریان داستانی تکذیب نموده است، و بخاری درباره ی او گفته است: علما نسبت به وی سکوت کرده اند.

حافظ ابن کثیر در کتاب «اختصار علوم الحدیث»(6) ذکر نموده است: هر گاه بخاری درباره کسی بگوید علما درباره او سکوت کرده اند، آن راوی نزد وی از پایین ترین و بی اهمیت ترین طبقه ی راویان بشمار می رود.

بنابراین من حدیث ابوشیبه؛ ابراهیم بن عثمان؛ را در حکم یک حدیث ساختگی می دانم، زیرا با حدیث عایشه ک مخالف است، چنانکه از قول حافظ زیلعی و عسقلانی ـ که قبلاً ذکرش گذشت ـ واضح می گردد. این حدیث را حافظ ذهبی جز احادیث منکر ابوشیبه؛ ابراهیم بن عثمان؛ ذکر نموده است. ابن حجر هیتمی فقیه در «الفتاوی الکبری»(7) بعد از ذکر این حدیث می گوید: این حدیث، کاملاً ضعیف است، زیرا ائمه ی حدیث یکی از راویان این حدیث راشدیداً جرح و مذمت نموده و گفته اند: یکی از عیوبش می توان این را بیان نمود که وی احادیث جعلی ای مانند: «ما هلکت امة الا فی آذار» (هیچ ملتی جز در ماه مارس نابود نمی شود) و «ولاتقوم الساعة الا فی آذار» (قیامت فقط در ماه مارس برپا می شود) را روایت نموده است و همچنین حدیثی که درباره ی تراویح روایت نموده (یعنی همین حدیث مورد بحث) از احادیث منکرش می باشد.

و علامه سبکی تصریح نموده است که شرط عمل به حدیث ضعیف این است که ضعف آن شدید نباشد. علامه ذهبی می گوید: کسی را که افرادی همانند شعبه تکذیب کنند به حدیثش توجه نمی شود. آری در آنچه هیتمی از سبکی نقل نموده، اشاره ی ظریفی است که ایشان قایل به بیست رکعت در تراویح نبوده است.

ناگفته نماند که سیوطی بعد از اینکه حدیث جابر از روایت ابن حبان را نقل نموده، گفته است: «خلاصه و نتیجه ی کلام این است که بیست رکعت در تراویح از عمل پیامبر  صلی الله علیه و آله وسلم ثابت نشده است و آنچه در صحیح ابن حبان است همان مطلبی را ثابت می کند که ما بدان تمسک جسته ایم. در بخاری از عایشه رضی الله عنها روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در ماه رمضان و غیر رمضان بیشتر از یازده رکعت، نماز شب نخوانده است. این موافق با همان مطلبی است که پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم  هشت رکعت تراویح و سه رکعت وتر می خوانده که جمعاً یازده رکعت می شود. دلیل دیگر آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وقتی کاری را انجام می داد بر آن مواظبت و مداومت می نمود، مانند مواظبت بر دو رکعت نماز قضایی، که بعد از عصر به جا آورد، با وجود اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم  در این وقت از نماز ممانعت نموده بود. پس اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم یک بار هم بیست رکعت می خواند هرگز ترکش نمی کرد، و اگر چنین بود این امر بر عایشه رضی الله عنها مخفی نمی ماند و عایشه رضی الله عنها چنین نمی گفت که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم  بیشتر از یازده رکعت نمی خواند».

باید گفت در این کلام سیوطی اشاره ای بسیار قوی است که وی یازده رکعت را اختیار نموده است و بیست رکعتی را که در حدیث ابن عباس رضی الله عنهما ذکر شده به دلیل ضعف شدیدی که در آن است، ترک نموده است.



 (1) فتح الباری 4/205-206  

 (2) نصب الرایه 2/153

 (3) الحاوی للفتاوی 2/73

 (4) ناگفته نماند که این حدیث یعنی حدیث ابن عباس م درباره بیست رکعت تراویح را که ابوشیبه ابراهیم بن عثمان راوی آن است. ابن ابی شیبه در المصنف 2/90/2 و عبدبن حمید در المنتخب من المسند 43/1-2 و طبرانی در المعجم الکبیر 3/148/2 و در الاوسط نیز، روایت نموده اند چنانکه علامه ذهبی در امنتقی 3/2 و در الجمع 119/1 و ابن عدی در الکامل ½ و خطیب در الموضع 1/219 و بیهقی در سننش 2/496 روایت نموده اند و تمام این محدثین این حدیث را فقط از طریق ابوشیبه ابراهیم بن عثمان از حکم از مقسم از ابن عباس مرفوعاً روایت نموده اند البته ضعیف است.

(5) الجمع 3/172

(6) اختصار علوم الحدیث صفحه 118

(7) الفتاوی الکبری 1/195